عقیده یک برگ از درخت ولایت

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

آقای رئیس جمهور سابق!

چند روز پیش رئیس جمهور سابق آقای احمدی نژاد توی آمل بود.. هر چند که من نمیدونستم و فرداش متوجه شدم...
ولی توی یکی از سایت ها نوشته بود که از شعار های مردم این بود:
« صل‌علی محمد- یاور رهبر آمد»، «احمدی دلاور - پیرو خط رهبر»

یا مردم نمیدونند که یاور رهبر یا پیرو خط رهبر چیه... یا اینکه فراموشی هم خوشگل خودی نشون میده در میون مردم آمل! البته فکر کنم خیلی از مردم ایران فراموشکارند...

توی اعتکاف پارسال محافظ شخصی مقام معظم رهبری(که بازنشسته شده) میگفت اون قهر بازی هایی که این آقا در اورده بودند و ابروی کشور رو بردند...اشک حضرت آقا رو در آورد...
....
ترجیح میدم ادامه ندم... دهنم باز میشه درست نیست یه چیزی میگم....
هر چی باشه 6 سال از ریاست جمهوری ایشون رو من به عنوان یه دولت خیلی خیلی خوب میدونستم و میدونم... هر چند دو سال آخرش رو مثل گاوی که 6 من شیر داده و بعدش همه رو لگد زد و ریخت عمل کردند...


مهم نوشت: من منکر کارهای خوب ایشون نیستم...
۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۰۷ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مرتضی نظری

دوست دارم

یه نفس عمیق بکشید

چشتان رو ببندید و باز هم یک نفس عمیق دیگه بکشید... بعد چشماتون رو باز کنید و با تمام جرات و شجاعت و از ته دلتوندبه خدا بگید : دوست دارم خدا

این عمل رو چند یار تکرار کنید هر بار از عمق بیشتری از دلتون بگید... بعد یکهو حس میکنید که خدا بغلتون کرده... حس میکنید که چه انرژی فوق العاده ای شمارو احاطه کرده...

۲۱ فروردين ۹۵ ، ۰۱:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی نظری
پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ مرتضی نظری
ترامپ

ترامپ

سلام
خیلی دوست دارم این ترامپ بیاد رئیس جمهور آمریکا بشه... اونوقت هست که میشه: یا رومی روم، یا زنگی زنگ
اینکه دشمنی اشکار بشه خیلی بهتره...
ولی بدور از همه بحث های سیاسی، شخصیت خنده دار جالبی داره!
۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۰۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی نظری

نامه ای به مادر

سلام مادرجون،
خوبی مادرم؟خوشی؟چخبرا؟
امروز روز تولد شماست، به دلم اومد که برای شما یک نامه ای هم بنویسم... اول گفتم بیام توی دفترچه نامه هام یک نامه بنویسم، ولی به خودم گفتم که بیام اینجا و با اسم پسرت سید احمد نامه ای برای شما بنویسم...
مادر جون خیلی دلم گرفته... ای کاش میتونستم یه کاری بکنم... با اینکه تازه از پیش پسرتون برگشتم، تازه از مشهد اومدم ولی هنوزم که هنوزه دلم گرفته... میدونید چرا؟ چون به جای اینکه خودم بشم یکی از کسانی که موجب تسریع در امر ظهور فرزند گرامیتون... شدم مانع ظهور اون حضرت... این واسه من دردناکه که فرزندتون به من بگه: مارا به خیر تو امید نیست، شر مرسان...
این اصلا حس خوبی نیست که من دارم... اصلا مادرجون یک چیز دیگه ای هم هست که منو اذیت میکنه... اونم تنهایی ام هست... اینکه همدمی در کنارم نیست که در کنار اون باشم و همراه اون برای کار کردن در راه فرزند گرامیتون، قدرت و دلگرمی زیاد داشته باشم... 
میشه مادر جان برام آستینی بالا بزنید و همسری خوب که بهترین همراه هم باشیم برای حرکت در مسیر حق، پیدا کنید؟
میدونم آدم خوبی نیستم که لایق داشتن همسر خوبی باشم... ولی مادر جان همونجور که از زیادی گناهام خبر دارید، از علاقه من هم به خوب شدن خبر دارید... میدونید که چقدر دوست دارم آدم خوبی باشم... ولی خب مشکل در ضعف اراده ام هست که اگر خدا بخواد با داشتن یار و همراه خوب در مسیر این مشکل من هم حل مبشه...
مادر جان خوب میدونید که بزرگترین مشکلی که در شخصیتم هست، خودجوش نبودن هست، یعنی همیشه لازم هست که یکی منو همراه خودش ببره و همراه داشته باشم...
پس مادر جان بهترین همراهی که میتونه منو در مسیر حق همراهی کنه رو برای من پیدا کن...
دوست دارم مادر... خیلی دوست دارم مادر جون
تولدت هم از صمیم قلب مبارک باد♡♡♡♡♡♡♡♡
۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۱۶ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مرتضی نظری

اذن دخول

توی مدرسه پریزاد نشسته بودم که یه حاج آقایی که داشت صحبت میکرد یه حرف خیلی زیبا و تاثیر گذاری زد... نقلی از ایت الله بهجت کردند و فرمودند:
هیچوقت بدون اذن دخول وارد حرم امام رضا نشین، حتما اذن دخول رو موقع ورود به حرم امام رضا بخونید. نشانه قبولی اذن هم اشک هایی هست که از چشمان شما جاری میشه... اگر دیدید اشک از چشمان شما جاری نشد وارد حرم نشید... هر جور میتونید دلتون رو بشکونیو تا اشک هاتون جاری بشه... شده سه روز روره بگیرید بعد برید حرم... ولی بدون اذن وارد حرم نشید... 

۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۶:۱۹ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی نظری

سفر به مشهد

سلام
امسال اولین سالی بود که عید نوروز به مسافرت رفتم! جای همه شما دوستان هم خالی بود... توی حرم خیلی از شما دوستان رو اسم بردم و خیلی هارو هم به طور کلی اسم بردم...
ماجرای سفر رفتن هم خیلی باحال بود... قرار بود برم عید دیدنی خونه چندتا از دوستان که هیچکدومشون هم خونه نبودند(علی اکبر هم رفته بود مشهد)... بنابرین تصمیم گرفتم برم به امام زاده محل،عید دیدنی! رفتم اونجا و گفتم حالا که اومدم اینجا عید دیدنی شما به عنوان بزرگتر ما یه عیدی هم به ما بدید، عیدی که حسش کنم که چه چیزی هست! چند قدم که از امام زاده اومدم بیرون ته دلم یه چیزی داد میزد که باید برم مشهد... گفتم یه سفر یک روزه میرم مشهد و بر میگردم... 
خلاصه کنم ماجرارو... هم یه روزم شد دو روز و سه شب و هم اینکه تنها نرفتم و همراه برادرم مجردی رفتیم و با تقریبا کمترین خرج ها برگشتیم... 
این سفرم به مشهد جذابترین سفرم در طول عمرم بود! جای شما همه دوستان هم خالی بود... امیدوارم امامرضا همه شما دوستان رو طلب کنه...
۱۰ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۰۰ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مرتضی نظری