یکی از رزمنده ها به صورت شدیدی زخمی شده بود و رفتم ببینم هنوز زنده هست یا نه؛ 
بهش گفتم: زنده‌ای؟ 
گفت: نه هنوز زنده نیستم...
این داستان کوتاهی بود که چندی پیش خونده بودمش... اما خیلی جالب بود برام، چرا که واقعا جای تأمل داشت... 

اصلا مرگ یعنی چی؟ اگه خوب دقت کنیم اصلا مرگی وجود نداره(قبل صور)، مرگ یک فرایند انتقال از جهانی به جهان دیگر هست... همانطور که ما قبل از این دنیا هم چندین بار مردیم و در جهان بعد زنده شدیم(مثل مرگ در رحم و زنده شدن در این دنیا)... تنها تفاوت یک شخص مرده با شخص زنده اینه که شخص مرده دستش از این دنیا کوتاه شده و نمیتونه اثری در این دنیا داشته باشه... اما شخص زنده دستش هنوز میرسه به تغییر و ایجاد اثر در دنیا...

پس وقتی خداوند میفرماید که: 
« وَ لَا تحَْسَبنََّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فىِ سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتَا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون » -آل‌عمران / 169
«  شهیدان را مرگان نپندارید بلکه آنان زندگانی هستند که در جوار خداوند در حال خوردن روزی هستند »

یعنی واقعا شهیدان زندگانی هستند که دارند نزد خداشون روزی میخورند... یعنی این شهدا اصلا از این دنیا هم نرفتن... اصلا دستشون از این دنیا هم کوتاه نیست...

اینجاست که میگن: اگر شهید نشی، خواهی مرد

من هم از مرگ میترسم... میترسم خیلی اروم توی رخت خوابم بمیرم، یا توی ماشین تصادف کنم و بمیرم... من فقط میخوام زنده باشم تا خود صور هم دوست دارم زنده باشم، دوست ندارم این میون حتی یک لحظه هم دستم از این دنیا کوتاه بشه...

اما حیف و صد حیف که خودم پروبالم رو قیچی میکنم... و برای پریدن پر لازم است...

اللهم الرزقنی الشهادة فی سبیل الحسین