مکالمه بین یک خرگوش و سنجاب!: خرگوش: چندتا راه فرار بلدی؟ سنجاب: من فقط یک راه فرار بلد هستم، فقط بلدم برم داخل سوراخ داخل درخت؛ توچند تا راه بلدی برای فرار؟ خرگوش: من بالای سی تا راه برای فرار بلدم، از رفتن تو سوراخ های کوچیک گرفته تا... چند لحظه گرگ حمله کرد و سنجاب سریع رفت توی سوراخ درخت اما خرگوش هی فکر میکرد که با استفاده از کدوم روش فرار کنه... که سر انجام تبدیل به غذای گرگ شد... تفکر نوشت: بهتره توی زندگیمون فقط یک تخصص بلد باشیم ولی خوب بلد باشیم تا اینکه سی تا تخصص داشته باشیم و نتونیم به موقع از هیچکدومشون استفاده کنیم...
سلام توی ذهن تون اتاق بزرگی رو در نظر بگیرید که قراره توی اون اتاق یک نوع آزمایشهای علمی انجام بشه که توشقرارهشتابدهنده هایی برای رسانیدن سرعت آزمایشهابهسرعت نور و بیشتر قرار به گیره... (کاری به نمونه اجراشدهی توی غرب ندارم و مطلب من ربطی به اون موضوع نداره ولی برای تقریب به ذهن این مثال رو زدم) توی این اتاق که وارد میشید میبینید کلی آشغال بزرگ و کوچک قرار داره و اتفاقاً خیلی کثیف هم هست، مهمترین شرط برای این ازمایش این هست که محیط باید عاری از هرگونه کثیفی یا حتی لکهایبهاندازه میکروب باشه! طبیعتاً وقتی وارد اتاق که شدید اولین کاری که میکنیدآینه که اشغالهای بزرگ رو از اتاق خارج میکنید و بعد هم کمکم سراغ اشغالهایریزتر میرید و درنهایت هم لکهگیریها رو انجام میدید... که مطمعناهرچه مراحل بالاتر میره زمان انجام این کار هم بسیار بالاتر میره... با فرض اینکه بعد یک مدت طولانی توانستیداون اتاق رو عاری از هرگونه لکهای کنید... شما تازهوارد سطح صفر میشید و ازاینجا هست که باید کارتون رو شروع کنید... آزمایشهارو شروع میکنید و هرلحظه سرعت موردنظر شما بیشتر از پیش میشه... ولی از این به بعد ماجرا کمی سختترمیشهچراکه شما حین انجام آزمایش و بالا بردن سرعت میبایست مواظب این قسمت از ماجرا هم باشید که هیچ کثیفی جدیدی حتی بهاندازهیک میکروب هم در این اتاق نباید وارد بشه... اما اگر حین ازمایشات لکهای در اتاق ایجاد بشه شما مجبورید ازمایش رو متوقف کنید و لکه رو پاککنید... (خودتون در نظر بگیرید که اگر داخل این اتاق حین ازمایش اگر کثیفیهای بزرگ وارد بشه چه تأثیر و چه تاخیری در این سیستم شما خواهد گذاشت!) اما با فرض مراقبت کامل از اتاق شما میتونید به دستاورد های بسیاری دست پیدا کنید و این دستاوردهامطمعنا ارزش این سختی هارو برای شما بالا خواهد برد... ممنون از شما دوستانی که در این شبیهسازی شرکت کردید... خیلی بعداً نوشت: فکر نکنم لازم به ذکر باشه که این شبیهسازی نشاندهنده چه چیزی هست...
داشتم پیش خودم فکر میکردم که خدا میگه انسان اشرف مخلوقات هست یعنی چی؟ پس چرا همه جوره از سایر موجودات از حیوانات مختلف گرفته تا موجودات مرموزی مانند جن، پایین تره؟ برای مثال دلفین ها از 20 درصد مغزشون استفاده میکنند... به همین دلیل میتونند امواج رادیویی رو درک کنند... یا طاووس و خیلی از پرندگان یا حیوانات دیگه خیلی از انسان زیباترند... مورچه ها خیلی قوی ترند... جنیان خیلی قوی تر و سرعتشون هم خیلی بیشتره... خفاش گوش قوی داره... سگ بویایی قوی داره... عقاب بینایی قوی داره... وکلی چیزای دیگه که همتون بهتر از من میدونید، کلی در این زمینه فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که خدا به همه این موجودات یک چیز بهتری نسبت به انسان داد و به انسان هم یک چیز بهتر از سایر موجودات داد... به انسان عقل داد و گفت: ادم برو و هرچیزی که من بهت ندادم یا کمتر از موجودات دیگر بهت دادم رو خودت بگیر یا قوی تر از اونو برای خودت بگیر... به فرض اگر نتونستی بینایی قوی تر از عقاب بدست بیاری زمانی که اومدی پیش من تا بگی چیکار کردی من هم چشمی ضعیف تر از عقاب یا هر حیوان دیگه ای که چشمات کمتر از اون میبینه بهت میدم... اگر نتونستی سرعتت از جن بالاتر بره من هم سرعت بالاتر از جن بهت نمیدم... تازه جن که خوبه اگه نتونستی سرعتت رو از لاکپشت هم بالاتر ببری من سرعت لاکپشت هم بهت نمیدم...! و از همه چیز سوال میشیم و بسته به دست اورد هامون اوندنیا بهمون تجهیزات میدن و اشرف میکنند...
سلام یکی از دوستان یک فایل صوتی داد بهم که مدافع حرم محسن بهاری راویتی ازنحوه شهادت مدافعان حرم خانطومان رو شرح میده... حیفم اومد اینو با شما به اشتراک نذارم... البته شاید شما قبلا شنیده بودید...
سلام این عکس حرف نداره فکر نداره فقط داغ داره... عکسی از هندوانه های قجل زده که نصفشون خورده شده نصفشون مونده... این وسط سر ما بیکلاه مونده... این روز آخری برای ما هم دعا کنید که از این مهمونی هیچ هندوانه ای به ما نرسیده و فقط اهش برامون مونده...
دیروز رفته بودم امامزاده ابراهیم شهرمون(امل) بعد از اونجایی که بین دو تا امتحانم بود کاری یا جایی نداشتم که برم برای همین رفتم داخل امامزاده و منتظر اذان ظهر شدم. کولر روشن بود و من کم کم تب بدنم اومد پایین به طوری که دیگه داشت موهای بدنم سیخ میشد(طب بدنم جوریه که نه خیلی گرماییه نه سرمایی دوست داره توی حالت تعادل باشه...) خلاصه اونقدر سردم شده بود که سر نماز موقعی که به سلام رسیده بودیم(نماز جماعت) بدنم برای بازپس گیری وضعیت خودش یه شوکی به خودش وارد کرد(نمیدونم برای شما هم شده یا نه ولی برای من توی هوای سرد خیلی از این اتفاقات میافته...) این شوک و حرکت بدنم به گونهای بود که بغلدستیم متوجه این شوک شد! بعد نماز یک لبخندی بهم زد!(البته نمیدونستم چرا ولی منم با لبخند جوابش رو دادم!) خلاصه موقع دعا بود که بهش گفتم از سرما موهای بدنم سیخ شده! گفت سردت هست؟! من فکر کردم تو سر نماز ملائکه رو دیدی که بدنت اینجوری شد! ...
رسول اکرم(ص): خداوند انبیا را از درختان مختلفى آفرید، ولى من و على علیه السلام را از درخت واحدى خلق کرد، من اصل آنم وعلى شاخه آن، فاطمه موجب بارورى آن است و حسن و حسین میوه هاى آن و شیعیان ما برگ هاى آنند... |مجمع البیان، ج 9، ص 48