سلام،
آیه 3 سوره بقره یک آیه فوق‌العاده هست... صفات مومنین رو داره ذکر میکنه که:
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ [٢:٣]
(پرهیزکاران[=مومنان]) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند؛ و نماز را برپا می‌دارند؛ و از تمام نعمتها و مواهبی که به آنان روزی داده‌ایم، انفاق می‌کنند. [ناصر مکارم شیرازی] 

جالبه که در صفات مومنین اول از همه ایمان به غیب رو ذکر میکنه بعد نماز بعد انفاق...
ایمان به غیب خیلی مهم هست و طرز نگرش و دید انسان رو به همه جهان عوض میکنه... ایمان به غیب تنها به ایمان داشتن به وجود موجود غیب منتهی نمیشه، بلکه این تازه کفِش هست... ایمان به غیب زیباترین اشاره به توحید خدا هست... یعنی هرکس که توحیدش قوی‌تر باشه به غیب هم ایمان بیشتری میاره، که در نتیجه دیدش نسبت به جهان تغییرات اساسی پیدا میکنه... به عبارتی دقیق‌تر جهان‌بینی یک شخص مربوط به باور به غیب اون شخص هست...
بزارید زیاد در این مورد توضیح بیشتری ندم و این جملات رو بیشتر از حد کش ندم... بهتره به اشکال مختلفی این موضوعی که در ذهن من هست رو به قلم بیارم...

تو یکی از جنگ‌ها رسول اکرم (ص) برای استراحت زیر یک درختی رفتند و در حال استراحت بودند... یکی از دشمنان وقتی دید حضرت رسول(ص) تنها و بدون محافظ نشسته به خودش گفت این بهترین زمان هست که پیامبر رو بکشم و همه این جنگ هارو خاتمه بدم... 
خلاصه شمشیر گرفت و رفت بالای سر حضرت محمد(ص) و به ایشان گفت: 
ای محمد چه کسی الان از تو در برابر من محافظت میکنه؟
پیامبر(ص) در همان حال فرمودند:خدا
اون شخص که اینو شنید رفت عقب تا با قدرت بیشتری شمشیر رو به پیامبر(ص) بزند و اورا بکشد، که پایش به یک سنگ خورد و انداخته شد و شمشیرش هم از دستش انداخته شد...
پیامبر هم فورا شمشیر رو گرفت و گفت حالا چه کسی از تو محافظت میکنه؟
شخص گفت کرم تو...
پیامبر هم ولش کرد و اون رفت و بعدا مسلمان شد...

توی داستان فوق حضرت رسول بخاطر توحید بالاش، به غیب ایمان داشت و میدونست که همه چیز دست خدا هست و خدا برای کمک کردن به شخص نیاز نداره که حتما یک انسان یا یک چیزی که به ذهن ما نیازه برای کمک کردن، برای کمک به حضرت رسول بفرسته...
یک داستان دیگه هم بگم بد نیست

حضرت علی(َع) میگفت ما توی جنگ بدر تعدادمون خیلی کم بود و سلاح جنگی خوب یا سواره نظام زیادی نداشتیم... چند نفری سواره بودند و بقیه پیاده برخی از ما سلاح درست و حسابی داشتند ولی اکثریت شمشیر شکسته یا حتی چوب بر‌داشتند برای جنگ با کفار... اوایل جنگ برابر بودیم تا اینکه خدا صدق نیت مارو دید و در اون حال پیامبر یک مشت شن برداشت و به سمت کفار فوت کرد... که رفت تو چشم همه اونها و ما جنگ رو بدست گرفتیم و خیلی از اونهارو به درک واصل کردیم... 

در داستان فوق هم دیدیم که باز هم ایمان به غیب چه کاری انجام داد... و چه قدرتی داشت...

البته این مطلب هم میتونم زیاد توضیح بدم... ولی چون نمیخوام زیاد این مطلب طولانی بشه در چند قسمت تبدیل میکنم
ممنون میشم نظرتون رو در مورد این مطلب با من به اشتراک بذارید.
موفق وموید باشید
در پناه حق
یاعلی